شعر سپید چیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
تاريخ : یک شنبه 19 خرداد 1392برچسب:, | 12:39 | نویسنده : علیرضا احمدی

 

 نویسندة پرتلاش  افغانی محمود جعفری 

 نویسنده ی کتاب "شعر سپید چیست؟":

من با این نظر موافقم که برای "شعر سپید" تعریف کاملی وجود ندارد.

و اگر کمی دقت کنیم و به تعریف شعر برگردیم می بینیم حتا برای شعر هم تعریف اتمی وجود ندارد.

 تعریف هایی هم که از شعر صورت گرفته تعریف های  ناقص بوده اند. مثلا قبلا شعر را با وزن و قافیه تعریف می کردند ولی امروزه این تعریف تغییر یافته است. دیگر کسی وزن را جزو تعریف قرار نمی دهد

 بلکه می گوید: شعر یعنی گره خوردگی عاطفه و تخیل در زبان آهنگین. پس می بینید که دیدگاه ها فرق می کند حتا در خود تعریف شعر. به همین خاطر است که برخی گفته اند تعریف شعر محال است. چرا که شعر دنیای وسیعی است که رسیدن به منتهای آن از قدرت آدمی بیرون می باشد. بنابراین برای شعر سپید هم نمی توان تعریف جامع ومانعی پیدا کرد ولی این به این معنا نیست که معیار هایی برای تشخیص شعر از نثر وجود نداشته باشد.

 همین که می گوییم "شعر سپید"، خود برای ما معیار به دست می دهد. یعنی باید بگردیم که چه چیزی هست که شعر سپید را شعر می سازد و از نثر جدا می کند. باید دنبال جوهره شعری در آن بگردیم. منطق شعری را در آن کشف کنیم. خوب، وقتی ما توانستیم معیار شعری را پیدا کنیم،  خود به خود می توانیم تشخیص دهیم که این شعرسپید است و این نثر شاعرانه.

 در کتاب "شعر سپید چیست؟"  به برخی از این معیار ها اشاره شده است. کسانی که عقیده به این معیار ها ندارند، می توانند با دلایل منطقی بگویند که این معیار نمی توانند معیار تشخیص شعر از نثر شاعرانه گردند. مثلاً ایجاز، ساختار درونی، شکل نهایی، تقطیع، وحدت عمودی، معانده با قانون دستور، آهنگ درونی و چیزهایی دیگری که در این کتاب و کتاب "آموزش شعر" از آن ها تذکر رفته است، این ها چیز هایی اند که می توانند به شاعر کمک کنند تا میان شعر و نثر شاعرانه تفکیک قایل شود. در حالی که در نثر شاعرانه هیچ یکی ازاین ها ضروری نیست. در یک نثر نویسنده هیچگاه نمی کوشد که ساختار درونی به نوشته هایش ببخشید یا آن را در یک چارچوب معین گره خورده بهم قرار دهد. بناءاً من فکر می کنم کسی که اندک آشنایی با شعر سپید داشته باشد می تواند شعر را از نثر تشخیص دهد. من تعجب می کنم از دوستی که خود دوکتاب به نام شعر سپید بیرون داده ولی حالا منکر اینست که شعر سپید دارای معیار مشخصی بوده باشد!

البته یک موضوع را می خواهم تذکر دهم که معیار ها و منباهایی که در این کتاب آمده اند ممکن است در شعر کلاسیک هم وجود داشته باشد  مثلاً همین جوهر شعری و منطق شعری چیزی است که در شعر کلاسیک هم دیده می شود. بودن این اصول در شعرکلاسیک معنایش این نیست که پس در شعر سپید نباید باشد. چرا که وقتی ما به شعریت شعر سپید معتقد شدیم با ید جوهر و منطق شعری را هم در آن قبول کنیم. چه بسا بزرگان ادب گفته اند که شعر سپید صورت تکامل یافته شعر کلاسیک می باشد.

××××

و اما مطلب زیر در پاسخ به پرسش فوق برگرفته از کتابهای :

 

 1-موسیقی شعر و2-  ادوار شعر فارسی اثار  محمد رضا شفیعی کدکنی است :

 

 

قبل از توضیح باید چند اصطلاح را فهمید.

 

موسیقی بیرونی شعر: همان چیزی که وزن عروضی خوانده می شود و لذت بردن از آن امری غریزی است.

 

موسیقی کناری:منظور تناسب دو کلمه یا دو حرف در آخر مصراع است  مانند دیدار و بیدار

 

موسیقی درونی:منظور مجموعه ای از تناسب هاست که میان صامت ها و مصوت های یک شعر ممکن است وجود داشته باشد.

 

مانند :یاد باد آنکه نهانت نظری با ما بود

 

       رقم مهر تو بر چهره ما پیدا بود

 

که در مصراع اول مصوتهای آ  با یکدگر همخوانی دارند وباعث لذت در خواننده می گردد.

 

واما شعر سپید شعری است که می کوشد موسیقی بیرونی شعر را به یک سو نهد واز موسیقی درونی کلمات استفاده میکند.

 

و گاهی نیز از موسیقی کناری و معنوی کمک بگیرد تا ضعف خود را از لحاظ نداشتن موسیقی بیرونی جبران کند.

 

شعر منثور امروزه طرفداران زیاد اما متاسفانه کم استعدادی در بین جوانان دارد.

 

دراین نوع شعر هنوز هم  آثار شاملو  بی بدیل است . 

برای نمونه به این شعر از شاملو دقت کنید:

 بر موج کوب پست
که از نمک و دریا و سیاهی شبانگاهی سرشار بود
   باز ایستادیم
تکیده
زبان در کام کشیده
از خود رمیده گانی  در خود خزیده
 به خود تپیده
خسته
نفس پس نشسته
 به کردار از راه ماندگان.
در ظلمت لبشور ساحل
به هجای مکرر موج گوش فرا دادیم
و درین دم
سایه ی توفان
 اندک اندک
آیینه ی  شب را کدر
در آوار مغرورانه ی  شب
آوازی بر آمد
 که نه از مرغ بود و                                                                
 نه از دریا
ودر این هنگام
زورقی شگفت انگیز
با کناره ی  بی ثبات مه آلود
 پهلو گرفت.
که خود از بستر وتابوت
آمیزه ای وهم انگیز بود.
همه حاکمیت بود و فریاد بود
که گفتی
پروای ِ بی تابی ی سیماب آسای موج و خیزاب اش نیست....
 نه زورقی بر گستره ی ِ دریا
که پنداشتی
کوهی است
استوار بر پهنه ی دشتی ؛
و در دل شب قیرین
چندان به صراحت آشکار بود
که فرمان ظلمت را
   پنداشتی
در مقام او
اعتبار نیست ؛
و چالاک
بدانگونه می خزید
که تابوتی است
پنداشتیش
بر هزاران دست .
پس پدرم

.........




  • بوم اف
  • فروش لینک